فقط عاشقان بخوانند و دلسوختگان
حالمان بد نیست غم کم می خوریم کم که نه هر روز کم کم می خوریم آب می خواهم ، سرابم می دهند عشق می ورزم عذابم می دهند خود نمی دانم کجا رفتم به خواب از چه بیدارم نکردی آفتاب!!! خنجری بر قلب بیمارم زدند بیگناهی بودم و دارم زدند دشنه ای نامرد بر پشتم نشست از غم نامردمی پشتم شکست سنگ را بستند و سگ آزاد شد یک شبه بیداد آمد و داد شد عشق آخر تیشه زد بر ریشه ام تیشه زد بر ریشه اندیشه ام عشق اگر اینست مرتد می شوم خوب اگر اینست من بد می شوم بس کن ای دل نابسامانی بس است کافرم دیگر مسلمانی بس است در میان خلق سردرگم شدم عاقبت آلوده مردم شدم بعد از این با بی کسی خو می کنم هر چه در دل داشتم رو می کنم نیستم از مردم خنجر به دست بت پرستم، بت پرستم ، بت پرست بت پرستم ، بت پرستی کار ماست چشم مستی تحفه ی بازار ماست درد می بارد چو لب تر می کنم طالعم شوم است باور می کنم منم که با دریا طلاطم کرده ام راه دریا را چرا گم کرده ام؟ قفل غم بر درب سلولم مزن من خودم خوش باورم گولم مزن عشق از من دور و پایم لنگ بود قیمتش بسیار و دستم تنگ بود گر نرفتم هر دو پایم بسته بود تیشه گر افتاد دستم بسته بود هیچ کس دست مرا وا کرد نه ؟؟!! فکر دست تنگ ما را کرد نه ؟؟!! قفل غم بر درب سلولم مزن من خودم خوش باورم گولم مزن من نمی گویم که خاموشم مکن من نمی گویم فراموشم مکن من نمی گویم که با من یار باش من نمی گویم مرا غمخوار باش من نمی گویم دگر گفتن بس است گفتن اما هیچ، نشنفتن بس است روزگارت باد شیرین شاد باش! دست کم تو هم یک شب فرهاد باش! آه در شهر شما یاری نبود قصه هایم را خریداری نبود وای! رسم شهرتان بیداد بود شهرتان از خون ما آباد بود از در و دیوار شهرتان خون می چکد خون من، فرهاد، مجنون، می چکد خسته ام از قصه های شوم تان خسته ام از همدری مسموم تان اینهمه خنجر دل کس خون نشد اینهمه لیلی کسی مجنون نشد آسمان خالی شد از فریادتان بیستون در حسرت فرهادتان کوه کندن گر نباشد پیشه ام بوئی از فرهاد دارد تیشه ام هیچ کس از حال ما پرسید نه ؟؟!! هیچ کس اندوه ما را دید نه ؟؟!! هیچ کس چشمی برایم تر نکرد هیچ کس یکروز با من سر نکرد هیچ کس اشکی برای ما نریخت هر که با ما بود می گریخت چند روزیست حالم دیدنیست حالم از این و آن پرسیدنی است گاه بر زمین زل می زنم گاه بر حافظ تفأل می زنم حافظ دیوانه فالم را گرفت یک غزل آمد و حالم را گرفت ما زیاران چشم یاری داشتیم خود غلط بود آنچه می پنداشتیم
|
چهارشنبه 15 دی 1389 - 4:05:16 PM